بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
میرفت خیال تو ز چشم من و میگفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست
وصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت
ز دولت هجر تو کنون دور نماندست
نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خسته رنجور نماندست
صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست
در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست
حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه سور نماندست
فال حافظ
این فال میگوید زندگی بدون او برایت میسر نمیباشد و غم دوری و هجران را نمی توان به درستی تحمل کنی ولی فعلا" چاره ای جز این نداریو با گریه و زاری کردن کاری درست نمی شود.
شاید در آینده وصال یار میسر گردیده. با امید رسیدن به مقصود با مرگ دست و پنجه نرم کن.نذری که کرده اید ادا نموده. ازدواج خوب نیست و طلاق را به دنبال دارد و کسی که زود عاشق میشود زود هم فراموش میکند
معاني ابيات غزل سی وهشتم
بیت اول :دور از مهر تابان رويت براي روز من روشنايي و براي عمرم جز شب تاريك، باقي نمانده.
بیت دوم: در این جا میگوید به هنگام بدرود، در فراق تو از شدت گريستن در چشمانم روشنايي باقي نمی ماند
بیت سوم : تصوير و خيال وهم روي تو، در حالي كه از چشمانم دور ميشد با خود گفته افسوس كه ديگر در اين گوشههاي چشم، رونق و آباداني بر جاي نمی ماند
بیت 4: وصال تو سايه مرگ را از سرم دور ميكرد. حالي با فراق تو، بدان نزديك شده است…
بیت چنجم: زماني فرا رسيده كه مراقب و نگهبان درگاهت به تو بگويد: چشم بد از تو دور كه اين خسته رنجور مرد.
بیت ششم: درمان درد دوري تو شكيبايي است و چگونه صبر كنم كه برايم مقدور نمیباشد.
بیت هفت: هرچند چشمانم در فراق تو اشكب ار میباشد، جاي آن داردكه خون ببارد كه ديگر جاي عذري براي او باقي نمانده است.
بیت هشت حافظ اندوهگين جز از گريه، هرگز به خنده روي نميآورد. براي ماتم زده شادي و سرور مفهومي ندارد.
معانی کلمات ابیات
دور از رخ تو: چشم بد از رخ تو دور، در فراق روي تو. ميرفت: دور ميشد، بيرون ميرفت.
خيال: تصوير ذهن ، هيهات: افسوس، واحسرتا.
گوشه: گوشه چشم. معمور: آبادان، اسم مفعول از عمران.
وصل:یعنی وصال ورسیدن به معشوق ، دور هميداشت: دور نگاه ميداشت، دور ميكرد، دور كرد.
دور نماندست: نزديك شده است، زياد دور نيست.
نزديك شد: زمان آن فرا رسيد، يقين شد.
رقيب: یعنی مراقب، نگهبان. دور از درت: دور از تو، در فراق تو، جمله اخباري دعائي.
اين خسته رنجور نمانده است: اين خسته رنجور زنده نمانده است، مرده.
مقدور نماندست: ميسر و ممكن نيست، امكان ندارد ، چشم مرا : از چشم من.
معذور نماندست: جاي عذري باقي نمانده است.
ماتمزده: بلا رسيده و مورد زجر قرار گرفته ، داعيه: داعي، انگيره، دليل.
غزل اول حافظ ( غزل 1 حافظ ) غزل بیست و یکم حافظ ( غزل بیست و یکم حافظ )
غرل دوم حافظ ( غزل 2 حافظ ) غزل بیست و دوم حافظ ( غزل بیست و دوم حافظ )
غزل سوم حافظ ( غزل 3 حافظ ) غزل بیست وسوم حافظ غزل (غزل23حافظ)
غزل چهارم حافظ (غزل 4 حافظ ) غزل بیست و چهارم حافظ ( غزل 24 حافظ )
غزل پنجم حافظ (غزل 5 حافظ ) غزل بیست و پنجم حافظ ( غزل 25 حافظ )
غزل ششم حافظ ( غزل 6 حافظ ) غزل بیست و ششم حافظ ( غزل 26 حافظ )
غزل هفتم حافظ (غزل 7 حافظ ) غزل بیست و هفتم حافظ ( غزل 27 حافظ )
غزل هشتم حافظ (غزل 8 حافظ) غزل بیست و هشتم حافظ ( غزل 28 حافظ )
غزل نهم حافظ ( غزل 9 حافظ) غزل بیست و نهم حافظ ( غزل 29 حافظ )
غزل دهم حافظ (غزل 10 حافظ) غزل سی ام حافظ ( غزل 30 حافظ )
غزل یازدهم حافظ ( غزل 11 حافظ ) غزل سی و یک حافظ ( غزل 31 حفاظ )
غزل دوازدهم حافظ ( غزل 12 حافظ ) غزل سی و دو حافظ ( غزل 32 حافظ )
غزل سیزدهم حافظ ( غزل 13 حافظ ) غزل سی و سه حافظ ( غزل 33 حافظ )
غزل چهاردهم حافظ (غزل 14 حافظ) غزل سی و چهارم حافظ ( غزل 34 حافظ)
غزل پانزدهم حافظ ( غزل 15 حافظ ) غزل سی و پنجم حافظ ( غزل 35 حافظ )
غزل شانزدهم حافظ (غزل 16 حافظ )
غزل هفدهم حافظ ( غزل 17 حافظ )
غزل هجدهم حافظ ( غزل 18 حافظ )
غزل نوزدهم حافظ ( غزل 19 حافظ )