دل می رود ز دستم صاحبدلانَ خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم(نشستگانیم )ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه ی گل و مُل خوش خواند دوش بلبل
هاتَ الصَّبوح هُبّوا یا اَیُّها السَّکارا
ای صاحب کرامت شکرانه ی سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
آن تلخوش که صوفی اُمُّ الخبائثش خواند
اَشهی لَنا و اَحلی مِن قِبلهِ العُذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش ومستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او مومست سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
ترکان (خوبان)پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت پیران پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را
معنای ابیات غزل پنجم حافظ
وزن غزل: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
بحر غزل: مضارع مثمّن اخرب
(۱)ای صاحبدلان! برای خاطر خدا چاره یی کنید که عنان دلم در حال از دست رفتن است و از بخت بد راز پنهان و درونی من به زودی آشکار خواهد شد.
(۲)ما چون سرنشینان کشتی عازم سفری هستیم که در انتظار باد موافق است. ای باد موافق دریایی وزان شو شاید که به مقصد رسیده به دیدار دوست نایل شویم.
(۳)این مهر و محبت چند روزه دنیا افسانه و حیله یی بیش نیست. بدان مغرور مشو و فرصت را برای نیکی در حقّ دوستان از دست فرو مگذار.
(۴)در دل شب، به هنگام سحر، بلبل در کنار بساط گل و شراب چه خوش می خواند که ای طالبان باده و مستی برای صبوحی زدن بیدار شوید.
(۵)ای کریم و ای بزرگوار! (خطاب به معشوق) به شکرانه سلامت و عافیت یکبار هم که شده از درویش بی نوایی (عاشق درمانده) دلجویی کن …
(۶) (چرا که) آسایش دو جهان در این است که نسبت به دوستان بطور ملایمت و با دشمنان بطور مدارا رفتار کنی.
(۷)از روز ازل نام مار را در ردیف نیکنامان ردیف نکردند! (ما چنینیم!) و اگر این مطلب بر تو گران می آید حکم سرنوشت ما را دگرگون ساز!
(۸) الف)شرابی را که صاحب شریعت مادر پلیدیها و تباهیها نامید، برای ما لذیذتر و شیرین تر از بوسه دوشیزگان است.
ب)آن گفته: که صاحب شریعت شراب را مادَرِ تباهیها نامید، برای ما لذیذتر و شیرین تر از بوسه دوشیزگان است.
(۹)به هنگام تنگدستی به مستی گرای و خوشی کن چرا که شراب کیمیایی است که با صرف آن نوشنده اگر گدا هم باشد خود را قارون تصوّر می کند.
(۱۰)سر از فرمان معشوق مپیچ! چرا که آتش غیرت دلبری که سنگ خارا در کف او به مانند موم نرم است، ترا چون شمع خواهد گداخت.
(۱۱)جام می، کار آیینه برج بندر اسکندریه را می کند. در آن بنگر (ایهام نوشیدن) تا (همانند جام جهان نمای کیخسرو) همه احوال ملک دارا (داریوش سوم معاصر اسکندر) را به تو بنمایاند.
(۱۲)ترکانی که به پارسی سخن می گویند از شیرین زبانی به شنونده روح و عمر تازه می بخشند. ای ساقی! راز جوانی از سر گرفتن را به پیرمردان زاهد و پارسا بشارت ده.
(۱۳)حافظ به میل و اختیار خود این خرقه می آلود را نپوشیده و این حکم ازلی است (در تأیید مفاد بیت هفتم این غزل) و ای شیخ پاکدامن! ما را به بخش و معذور دار.
غزل پنجم حافظ از غزليات رندانه حافظ است كه شاعر بسيار به طنز سخن ميگويد. عاشق از اينكه عشق او به رسوايي ميانجامد، مينالد و اميدوار است كه باد موافق، كشتي وجود او را به ساحل برساند،او از معشوق ميخواهد تا با توجّه به بيبقايي عمر، قدر دوستي را بشناسد و در حق عاشق خويش نيكي كند و او را به بزم گل و مل خود (شرابنوشي در باغ) فراخواند و در آيينهي جام فاني بودن عمر را به تماشا بنشيند و با دوستان مروّت و با دشمنان مدارا كند. حافظ آنگاه رندانه، به قضاوت غلط ديگران درباره بادهنوشي خود اشاره ميكند و به طنز به زاهدان ريايي ميگويد كه شهرت بد ما به شرابخواري، اجراي امر قضا و قدر است و به همين جهت شرابي كه براي شما زاهدان امالخبائث به شمار ميآيد، براي ما از بوسه با گرگان نيز، دلپسندتر است و اگر شما زاهدان اين حالت را در ما نميپسنديد، يا حكم سرنوشت و قضا و قدر را دگرگون سازيد و با ما ستيز نكنيد و يا شما نيز به عيش و مستي روي بياوريد تا اين كيمياي كارساز كه گدايان را قارون ميسازد، شما گدايان دنيا را هم توانگر و بينياز و دگرگون سازد و بدانيد كه ما نيز خرقه شرابآلوده را به اراده خود بر تن نكردهايم، ما را مورد عفو!! قرار دهيد. حافظ سرانجام زيبارويان پارسي را هستيبخش و بخشنده عمر دراز ميشناسد كه ساقيان بايد بشارت لطف آنها را به رندان شرابخوار پارسا برسانند. حافظ سرانجام، شرابنوشي خود را زائيده قضا و قدر ميشناسد و از زاهد ميخواهد كه اين گناه تقدير را به حساب او نگذارد و بر حكم تقدير گردن نهد.
تعبیر غزل پنجم حافظ:
کاری را که می خواهید انجام بدهید پنهان کنید. کار را هر چند کوچک است بزرگ بدانید، خیال پردازی را کنار بگذارید و وقت را غنیمت شمارید تا صاحب مقام و منزلت شوید. روزگار تنگدستی به پایان رسیده و زمان آسایش است. عمرتان طولانی است وضعیت فعلی تان تغییر می کند.