خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خود فروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
شراب خورده و خوی کرده کی شدی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت
بنفشه طره مفتول خود گره می زد
صبا حکایت زلف تو در میان انداخت
ز شرم آنکه به روی تو نسبتش کردم
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت
کنون به آب می لعل خرقه می شویم
نصیبه ازل از خود نمی توان انداخت
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
که بخشش ازلش در می مغان انداخت
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت
1- آن قوسی که ابرو های جسور تو به حالت کمان وار درآمد،دلیل نشانه روی تو به سوی منِ ناتوان است.
خَم: قوس، انحنا، یایی شکل بودن.
شوخ: چرک بدن، بی شرم و گستاخ، جسور.
ابروی شوخ: ابروی فتنه انگیز، ابروی گستاخ، ابروی جسور.
چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت / جهان کلاه ز شادی بر آسمان انداخت ( عراقی )
2- پیش از آفرینش دو عالم، محبّت و الفت (=عشق) آفریده شده و این طرحی نیست که مربوط به زمان حاضر باشد.
الفت: دوستی، همدمی، مهربانی.
توضیح: به قدمت عشق و محبّت یعنی به ازلی و ابدی بودن عشق که صوفیه بدان معتقدند اشاره کرده و می گوید اگر کسی، دیگری را دوست داشت این طرح محبّت را دست زمانه در این زمان حال نریخته بلکه از ازل قسمت چنین بوده است و با این دلیل، شاعر می خواهد بار گناه خود را سبک جلوه دهد.
3- در برابر یک ناز و غمزه نرگسِ جلوه گر، گیرندگی چشمانِ تو صد فتنه به پا کرد.
کرشمه: ناز و غمزه.
معنی احتمالی: به عنوان توضیح و رفع کدورت می گوید در ازاء یک کلمه حرف و یک حرکت نامناسب من، شما صد فتنه برانگیختی و ناسازگاری نشان دادی!
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت / که یکدم از تو نظر بر نمی توان انداخت ( سعدی)
4- کی شراب خورده و غرق عرق به چمن رفتی که رنگ و روی برافروخته تو آتش در دل ارغوان زد؟
5- دیشب، در بزمگاه چمن، با دیدن غنچه که به گمانم دهان تو است، مست و از خود بی خود شدم....
6- و در حالی که در آنجا بنفشه زلف به هم پیچیده خود را گره می زد، نسیم صبا بوئی از زلف تو را می پراکند.
مفتول: به هم پیچیده، به هم تاب خورده.
7- یعنی از آنجایی که گل یاسمن را به رنگ و روی تو تشبیه کردم، یاسمن از شرمندگی توسط باد صبا خاک در دهان کردم. یعنی با غبار نسیم صبا، دهان خود را به هم بست.
8- پیش از اینکه جمال مغ بچگانِ زیباروی میکده را به بینم به سبب پرهیزکاری، هرگز گرد می و مطرب نگشته بودم....
یعنی جمال پرستی و آرزوی دیدار زیبارویان مرا به سوی مطرب و باده کشانید.
ورع: پارسایی، پرهیزکاری.
9- و کارم به جایی کشید که اکنون خرقه خود را با شراب قرمز تطهیر می کنم، چرا که سرنوشت و قسمت ازلی را نمی توان تغییر داد.
نصیبه: بهره، قسمت.
10- شاید گشایش کار حافظ در این مستی و باده نوشی بوده که دست سرنوشت ازلی او را به سوی باده خواری کشانید.
میِ مغان: شراب دست پرورد مُغان (محافظان آتش آتشکده).
11- از این پس دنیا به کام من خواهد شد، چرا که گردش روزگار مرا به بندگی خواجه تورانشاه کشانیده است.
شرح دکتر جلالیان: یکی از شیرینکاریهای تصادف در دفتر حافظ این است که دو غزلی را که با اندک فاصله زمانی و تقریباً پشت سر هم، در یک محدوده ی زمانی و برای یک موضوع واحد سروده شده است به لحاظ همسانی حرف قافیه و ردیف آن دو غزل، در دیوان شاعر پشت سر هم قرار گرفته است.
حافظ در غزل 15 پیش از این غزل می گوید: تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت / تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
که مضمون غریبِ به خطا رفتن تیر غمزه معشوق و ننشستن به دل عاشق آن هم از شاعر مسلّطی چون حافظ دلیلی است که در این بیت ایهامی نهفته است که بر ما مجهول است و در بیت مقطِع همان غزل یعنی آنجا که شاعر شیرین سخن همیشه لُبِّ کلام و خواسته قلبی خود را به حکم پیروی از سرشت مغرور و ایجاز کلام خود بازگو می کند می فرماید: صلحی کن و بازا که خرابم ز خرابت. و ما در این غزل (16) نیز مشاهده می کنیم که مطلع این غزل باز همان مفاد بیت یاد شده بالا یعنی مضمون تیراندازی و خطا رفتن آن را تکرار کرده می گوید: آن تیری که توسط تو انداخته شد بی شکّ به قصد جان من بود و این عنوان مطلع و مفاد ابیات بعدی می رساند که این دو غزل در حول و حوش یک قضیّه و موضوع و برای یک نفر سروده شده که در ابیات مقطع با عنوان خواجه از او یاد شده است.
در بیت هشتم، موضوع از چه قرار است؟ و مفاد بیت هشتم چه چیز را می رساند؟!
حافظ در جایی دیگر می فرماید:
در حقّ من ز بی خبری ظنّ بد مبر / کالوده گشت خرقه ولی پاکدامنم
حال اگر حمل بر ظنِّ بد نشود، احتمال بر این است که در موردی و دربارۀ اتّهام خاصّی حافظ از طرف تورانشاه مورد خشم و غضب و بی اعتنایی و قهر واقع شده و به ناچار شاعر در غزل (15) از دَرِ صلح و آشتی درآمده می گوید:
درویش نمی پرسی و ترسم که نباشد / اندیشه آمرزش و پروای ثوابت
و متعاقب آن باز در این غزل همه گناه ها را به گردن سرنوشت ازلی انداخته و در بیت نهم و دهم در پوشش جبر خود را تبرئه می کند و در بیت یازدهم یا بیتی که بعد از تخلّص به غزل تلفیق می کند می فرماید: من مخلص و بنده خواجه جهان تورانشاه هستم و از علامت رندی این بیت یکی اینکه پیشاپیش قبولی این معذرت خواهی را هم در آن پیشگویی می کند.
تعبیر و فال حافظ :
هوشیار باش رقیبان می خواهند تو را خوار کنند و از در الفت وارد شده اند و طرح محبت با تو خواهند ریخت. فریب آنها را نخور. خودت گره ها را باز کن. از چیزی خجالت نکش به سفری کوتاه می روی و در این سفر گشایشی در کارت می شود و تو به کام دل خود می رسی و در آن زمان بندگی خداوند را فراموش نکن.
غزل یازدهم حافظ ( غزل 11 حافظ )
غزل دوازدهم حافظ ( غزل 12 حافظ )
غزل سیزدهم حافظ ( غزل 13 حافظ )
غزل چهاردهم حافظ (غزل 14 حافظ)
غزل پانزدهم حافظ ( غزل 15 حافظ )