ملی کالا محصولات ایرانی سایتی برای نیازمندیهاودانستنیهای روز

غزل نهم حافظ رونق عهد شبابست دگر بستان را غزل نهم حافظ رونق عهد شبابست دگر بستان را
^Back To Top

تلگرام ملی کالا

تلگرام ملی کالا

غزل نهم حافظ

رونق عهد شبابست دگر بستان را

می رسد مژده ی گل بلبل خوش الحان را

ای صبا گر به جوانان چمن باز رسی

خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را

گر چنین جلوه کند مُغبچه باده فروش

خاکروبِ در میخانه کنم مژگان را

ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان

مضطرب حال مگردان من سرگردان را

ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند

در سر کار خرابات کنند ایمان را

 

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح

هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

برو از خانه گردون بدر و نان مطلب

کان سیه کاسه در آخر بکُشد مهمان را

هر که را خوابگه آخر به دو مشتی خاک است

گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را

ماه کنعانی من مسند مصر آنِ تو شد

وقت آن است که بدرود کنی زندان را

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی

دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

بحر غزل: مثمّن مخبون اصلم

 - 1بار دیگر باغ و بستان جلوه ی عهد جوانی یافته اند؛ برای بلبل خوش آواز مژده ی آمدن گل می رسد.

عهد شباب: زمان جوانی ، و از جوانیِ بُستان مراد آغاز فصل بهار است.

اَلحان: جمع لحن به معنی آهنگ.

می گوید فصل بهار آغاز شده و باغ که در پاییز و زمستان، بر اثر ریختن برگ درختان، به صورت پیران درآمده بود، با درآمدن دوباره ی برگ و شکوفه به صورت جوانان درآمده؛ برای بلبل مژده می رسد که گل به باغ می آید، و مراد از این مژده بوی خوش گل است که پراکنده می شود.

 2- ای باد صبا اگر بار دیگر به جوانان چمن برسی؛ مراتب ارادت ما را به سرو و گل و ریحان برسان.

ریحان: هر گیاه خوشبو، ناز بویه.

جوانان چمن، مراد جوانه ها یا شاخه های جوان سرو و گل و ریحان در مصراع دوم است.

به باد صبا پیام می دهد که اگر به فضای چمن وزیدی شوق و ارادت ما را به جوانه های تازه دمیده سرو و گل و ریحان- سبزه های خوشبو – برسان. شوق دیدن باغ و بستان داریم.

 3- اگر مغبچه ی باده فروش اینگونه جلوه گری کند؛ من خاک در میخانه را با مژه ها خواهم رُفت.

مغبچه: فرزند مغ، پسرکی که در میکده ها خدمت می کند.

خاکروب: جارو.

می گوید اگر مغبچه ی باده فروش، با این جذابیت و جمال، جلوه گری کند، من چنان سر بر آستانه ی میخانه فرو می آورم که مژه هایم آستانه ی میکده را جارو کند.

*** اینطور که به نظر می آید، در این غزل « مغبچه » خیلی مختصر تعریف شده است که برای تکمیل توضیحاتی را به آن اضافه میکنم. اکثر حافظ شناسان منظور از مُغ بچه در اکثر غزلهای حافظ را « ش-ا-هد » و « ساقی زیبارو » تعریف کرده اند. چنانچه در این ابیات:

گر چنين جلوه كند مغبچه باده فروش / خاكروب در ميخانه كنم مژگان را

من از ورع و مي ومطرب نديدمي زين بيش / هواي مغبچگانم در اين و آن انداخت

گر شوند آگه از انديشه ما مغبچگان /   بعد ازاين خرقه صوفي به گرو نستانند

امّا اوّل باید دانست که مُغ به چه معناست! مغ به طور عام به معنی « موبد زرتشتی » می باشد که نمود این معنی در شعری منسوب به رودکی را می توان مشاهده کرد:

همچون کلاه گوشه ی نوشیروان مغ / بر زد هلال سر ز پس کوه بیدواز

یا در این بیت از اسدی طوسی در مجمع الصفحاء:

از جمع فلسفیان با مغی بدم پیکار / نگر که ماند ز پیکار در سخن بیکار

امّا مغبچه که معنی عام آن فرزند مغ می باشد، در اشعار حافظ ظاهرا پسرکی بوده که در میخانه خدمت می کرده و از آنجایی که مُغ در میخانه « پیر » محسوب می شده و نماد مرشد و پیر و انسان کامل بوده، « مغبچه» در واقع راهرو و پیرو و ادامه دهنده ی راه پیر خرابات بوده است.

« آمد افسوس كنان مغبچه باده فروش / گفت بيدار شو اي رهرو خواب آلوده!! »

 4- ای کسی که بر چهره ی ماه خود از عنبر ناب خط چوگانی می کشی؛ من سرگشته و بی سامان را آشفته حال مکن.

کشیدن: به معنی نقاشی کردن یا دراز کردن، حرکت دادن است.

عنبر: ماده ای است چرب و خوشبو که از داخل معده و روده ماهی عنبر استخراج می شود، معمولا خاکستری رنگ است، اما نوع عالی آن سیاهرنگ است.

سارا: خالص، بی غش.

می گوید تو که از عنبر خالص بر صورت همچون ماه خود ابروئی مثل هلال چوگان زیبا می کشی، مرا مثل گوی در برابر این چوگان بیقرار و سرگردان مکن. به بیان دیگر هر چه بر جمالت افزوده می شود بر بی‌قراری من نیز افزوده می شود.

چوگان را می توان کنایه از زلف معشوق نیز دانست و در این صورت کشیدن به معنای حرکت دادن یا کشیدن چوگان برای نواختن گوی است.

 5- می ترسم مردمی که باده نوشان فقیر را استهزاء می کنند؛ سرانجام خود طوری به کار خرابات کشیده شوند که ایمانشان بر سر آن برود.

دُرد کش معنی تحقیری دارد، چون ثروتمندان شراب صافی می نوشند و درد کش کسی است که درد ته خم را که ارزانتر است می نوشد.

خرابات که معمولا در حافظ به معنی جایگاه اهل فسق و رندان و رانده شدگان از اجتماع است، در فرهنگ اشعار حافظ چنین تعریف شده است: “در لغت به معنی میخانه و قمارخانه و جای زنان بدکار آمده است… علامه قزوینی این کلمه را جمع خرابه دانسته و نوشته اند “به معنی حقیقی آن که جمع خرابه باشد… و مقصود همان معنی میخانه و فاحشه خانه ی شُعر است با تلمیحی به معنی مجازی این مفهوم یعنی مکان عیش و طرب معنوی روحانی مردان حقیقت…” ممکن است خرابات خورآباد بوده و با خورشید و مهر پرستی رابطه داشته باشد اما آنچه راجع به حافظ است همین معنی هاست که گفته شد و در معنی مهر پرستی آن اگر هم صحیح باشد ارتباطی با حافظ پیدا نمی کند.” و از آنچه خواجه رشید الدین فضل الله نوشته به خوبی معلوم می شود که معنی خرابات همان است که علامه قزوینی می فرماید. صرفنظر از اشتقاق کلمه و اینکه عرفا آن را در چه معنای مجازی به کار برده اند. نوشته ی خواجه رشیدالدین که فقط حدود پنجاه سالی پیش از زمان حافظ است به خوبی می تواند نمودار مفهوم اجتماعی این کلمه در زمان شاعر باشد. و در اوراد الاحباب چنین معنی شده است: “ خرابات و مصطبه عبارت و کنایت است از خرابی و تغییر رسوم و عادات طبیعت و ناموس و خویشتن نمائی و خودبینی و ظاهر آرائی و تبدیل اخلاق بشریت به اخلاق اهل مودت و محبت. و خرابی به طریق حبس و قید و منع او از عمل خویش.”پس مقصود از کار خرابات در بیت به هر حال عدول از رسوم و قیود جاری و سرکشی در برابر احکام است.

می گوید می ترسم این قوم زاهدان که به مردم لاابالی و بی پروا خنده می زنند، سرانجام خود چنان خراباتی و آلوده شوند که ایمانشان از دست برود.

 6- با مردان خدا یار و همدل باش زیرا در کشتی نوح؛ خاکی هست که طوفان در برابر آن به اندازه آبِ اندکی ارزش ندارد.

آبی: آب اندکی، چنانکه در این بیت:

شاید که به آبی فلکت دست نگیرد /   گر تشنه لب از چشمه حیوان بدرآئی

مضمون اشاره به داستان حضرت نوح دارد که بیشتر افراد قوم او بر اثر طوفان خشم الهی از میان رفتند؛ و تنها تعدادی که با او همدلی کردند و در کشتی نشستند، از آسیب طوفان مصون ماندند.

با تاملی در بیت معلوم می شود که از مرد خدا در مصراع اول، مراد نوح است که به علت مقام نبوت و تقرب به درگاه الهی سبب نجات یاران خود گردید. می گوید هنگام سختی به مردان خدا متوسل شو هم چنانکه در کشتی نوح خاکی هست که با توسل به مردان خدا – نوح- از غرق شدن در آب نجات یافت.

اما اینکه مراد از این خاک چیست، نظر های مختلفی ابراز شده که بعضی را در زیر می آوریم:

سودی معتقد است که مراد از خاک به اعتبار اینکه وجود نوح از خاک ساخته شده، خود حضرت نوح است، که طوفان در برابر او به اندازه یک قطره آب ارزش ندارد، و یارانش با توسل به او نجات یافتند. در «بانگ جرس» از پرتو علوی آمده که مقصود خواجه از خاک، قالب آدم است. علامه قزوینی نیز در معنی این بیت به قصه حمل جسد حضرت آدم در کشتی نوح اشاره کرده است، خاک را عظام رمیم آن حضرت دانسته که نوح آنها را همراه خود به کشتی برد. قزوینی به تعلیقات مفید شیرازی متخلص به داور در حاشیه دیوان چاپ قدسی نیز رجوع داده است. و در حاشیه قدسی آمده “ مراد از خاک جسد حضرت آدم است که بنا بر اخبار، نوح آن را با خود در سفینه حمل می کرد” و نیز گفته است که “مراد از خاکی: آن خاک است که نوح برای تیمم با خود در کشتی می برده است.”

محمد بن محمد دارابی در لطیفه غیبی آورده “ و در خبر است که به اشاره جبرئیل امین حضرت نوح مقداری خاک در کشتی برد و از مصاحبت نوح حق تعالی خاک را در فقدان آب جانشین آب قرار داد. از این رو به جای وضو و غسل، تیمم جایز است.”

به یاری فهرست اعلام تفسیر طبری به بیش از نود مورد که نام نوح در آن تفسیر آمده رجوع شد و معلوم گشت که هیچ جا از خاکی که در کشتی نوح بوده باشد و اینکه چگونه این خاک برای طوفان به اندازه آبی ارزش قائل نشده باشد سخنی نرفته است؛ و برای حل این مشکل چیزی به دست نیامد. از آنچه مفسران حافظ نوشته اند و مختصری هم اکنون نقل کردیم، بر تعبیر سودی این ایراد وارد است که اگر منظور از خاک خود نوح است پس مردان خدا که هستند که نوح یار آنها شده باشد. بعلاوه مگر آنها که به نوح متوسل شدند و در کشتی نشستند خود از خاک خلق نشده بودند. و این که مراد از خاک جسد حضرت آدم است فکر دوری است که با “ به آبی نخریدن طوفان” نیز رابطه ای ندارد. ناگزیر باید خاک را همان خاکی بدانیم که گفته اند نوح برای تیمم به کشتی برده است و اینگونه تعبیر کنیم که خاکی که نوح با خود به کشتی برد به برکت مصاحبت او از بلای طوفان نجات یافت، متبرک شد و مانند بقیه خاک زمین در طوفان غرق نگردید. طوفان نوح برای او ارزش آب اندکی را هم نداشت.

 7- از خانه دنیا بیرون برو و نانی از آن مطلب؛ زیرا این میزبان سیه کاسه سرانجام مهمان خود را خواهد کشت.

سیه کاسه: به معنای بخیل و ممسک است. چنانکه در این بیت خاقانی:

وز دهر سیاه کاسه در کاسم / صد ساله غم است شرب یک روزه

و در برابر آن سفید کاسه آمده است به معنای جوانمرد و بخشنده.

می گوید از خانه دنیا بیرون برو و از آن توقع نان دادن و پذیرایی نداشته باش؛ زیرا میزبان این خانه بخیل و لئیم است و سرانجام مهمان خود را خواهد کشت.

 8-مگر نه اینکه سر انجام، هرکس باید بر مشتی خاک بیارامد؛ پس بگو چه نیازی است که اکنون خانه ای با ایوان بلند بسازی.

 9- زیبای کنعانی من، مقام سلطنت مصر به تو تعلق گرفت؛ اکنون وقت آن است که با ز-ن-د-ا-ن خداحافظی کنی.

مسند در لغت به معنی جایگاه و بالش گرانبهایی است که تکیه گاه سلاطین بوده، و مسند مصر در بیت کنایه از مقام عزیز مصر است.

ماه کنعانی کنایه از حضرت یوسف است که زیبا روی و اهل کنعان بوده و چنانکه در قصه او در قرآن مجید آمده، به تهمت زلیخا به زندان افتاد، سرانجام از او رفع اتهام شد، از زندان بیرون آمد و به مقام عزیزی مصر رسید.

می گوید محبوب مثل یوسف زیبای من، مقام سلطنت مصر به تو تعلق یافت، از ز-ن-د-ا-ن بیرون بیا.

اشاره به ممدوحی است که در شرف رهایی از بنده و زندان و رسیدن به مقام والا است.

10- حافظ، می بنوش، بی پروا باش، و زندگی را به خوشی بگذران؛ اما مانند دیگران قرآن را وسیله فریب مردم قرار مده.

-در رقابتی که بین رجال دوره شاه شجاع بود، رکن الدین حسن یزدی پسر معین الدین اشرف وزیر شاه شجاع برای برانداختن تورانشاه وزیر وقت حیلتی به کار برده و به کمک منشی مخصوص وزیر نامه یی جعل کرده و از قول تورانشاه برای شاه محمود می فرستد. شاه شجاع بر این امر واقف و تورانشاه وزیر را به زندان می اندازد. بر اثر تحقیقات بعدی مطلب روشن شده و رکن الدین حسن که به دروغ به قرآن سوگند خورده بود مفتضح و به وضع فجیع مقتول و تورانشاه از زندان خلاصی یافته و به مقام وزارت باز می گردد.

این غزل پس از خلاصی تورانشاه از زندان سروده شده و در آن وضوحاً اشارات بدین رویداد دارد.

شاعر در بیت هفتم به مضمون خاقانی عنایت دارد. خاقانی می گوید:

دهر سیه کاسه یی است ما همه مهمان او

خوش نمکی تعبیه ست در نمک خوان او

شاعر در بیت: ترسم این قوم که بر دُردکشان می خندند … به آیه ۳۸ سوره هود عنایت داشته که نوح کشتی می ساخت و مردمان بر کار او می خندیدند و نوح گفت اگر شما امروز من را مسخره می کنید به زودی ما بر مسخره کنندگان می خندیم.

همچنین در بیت: ماه کنعانی من مسند مصر آنِ تو شد، گوشه چشمی به آیه ۵۴ سوره یوسف داشته که می فرماید: شاه گفت یوسف را از زندان پیش من آورید تا از خاصّان درگاه خود کنم.

 

در بیت: یار مردان خدا باش، شاعر تلویحاً به تورانشاه وزیر پس از خلاصی از زندان و وزارت مجدّد گوشزد می کند که برخلاف کار پسر نوح که از همراهی و همکاری پدر امتناع ورزید، تو یار مردان خدا یعنی نسبت به شاه شجاع وفادار و صدیق باش.

تعبیر و فال حافظ  :

قدر جوانی را بدانید. منتظر خبری خوش باشید که برای آن دست به دعا برداشته اید. از چیزی نترسید، ایمانتان شما را از هر طوفانی نجات می بخشد. به بازوی خودتان متکی باشید. خودتان را از بند مادی رها کنید و به قران توسل جوئید.

 

غزل اول حافظ ( غزل 1 حافظ )

غرل دوم حافظ ( غزل 2 حافظ )

غزل سوم حافظ ( غزل 3 حافظ )

غزل چهارم حافظ (غزل 4 حافظ )

غزل پنجم حافظ (غزل 5 حافظ )

غزل ششم حافظ ( غزل 6 حافظ )

غزل هفتم حافظ ( غزل 7 حافظ )

غزل هشتم حافظ ( غزل 8 حافظ )

منبع :  ملی کالا

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی

Copyright © 2015. ملی کالا  Rights Reserved.