دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم؟ چون
روی سوی خانه خمّار دارد پیر ما
در خرابات مُغان با پیر هم منزل شویم
کاین چنین رفته ست در عهد ازل تقدیر ما
عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوشست
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
با دل سنگینت آیا هیچ در گیرد شبی
آه آتشناک و سوز ناله ی شبگیر ما
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
1- دیشب پیر ما از مسجد به سوی میخانه آمد؛ رفیقان راه از این پس تدبیر کار ما چیست.
یاران طریقت: رفیقان راه. در اصطلاح عرفا طریقت راه وصول به حق است. «حقیقت سرمنزل و نتیجه سلوک در طریقت است زیرا سالک در طلب لطیفه باطنی که منظور مطلوب اوست می رود. همین که آن لطیفه روحانی را یافت به منظور عالی خود واصل شده یعنی به حقیقت رسیده است. در مبحث تصوب و عرفان سه مرحله را باید در نظر داشت: شریعت، طریقت و حقیقت.» از قول خواجه عبدالله انصاری آمده است «شریعت را تن شمر، طریقت را دل و حقیقت را جان».
2- وقتی پیر ما به سوی خانه خمار تمایل دارد، ما مریدان چگونه به خانه کعبه روی بیاوریم.
میگوید وقتی مرشد و راهنمای ما به سوی خانه شراب فروش می رود ما چگونه می توانیم روی به سوی کعبه بیاوریم. و کعبه اشاره به آن قسمت از داستان شیخ صنعان دارد که شیخ از مکه به سوی روم میرود.
3- در خرابات مغان ما با پیر هم منزل می شویم؛ زیرا تقدیر ما از روز ازل چنین بوده است.
دنباله بیت قبلی است که پیر از مسجد به سوی میخانه آمده. میگوید در میخانه یا خرابات مغان ما هم به پیر ملحق میشویم، زیرا تقدیر ما چنین بوده است.
4- اگر عقل بداند که دل در قید عشق چه خوش میگذارند؛ صاحبان عقل برای گرفتار شدن در زنجیر ما دیوانه خواهند شد.
میگوید عقلا که عوالم عشق را به چشم تحقیر می نگرند اگر از لذت این گرفتاری آگهی یابند خود شیفتهوار آرزو میکنند که در زنجیر عشق اسیر شوند – برای اسیر شدن در زنجیر عشق دیوانه می شوند.
5- روی خوبت نمادی از لطف به ما عرضه داشت: از آن سبب غیر از لطف و خوبی در تفسیر ما نیست.
آیت: علامت و نشانه، و نیز به معنای درجه اعلای هر چیزی است. آیتی از لطف اشاره به آیات لطف و رحمت در قرآن دارد، در برابر آیات عذاب.
میگوید جمال تو که خود نشانهای از لطف و مهربانی پروردگار است چنان ما را تحت تأثیر قرار داد که همه آیات را از جنبه لطف و رحمت آنها تفسیر میکنیم و نه از جنبه ترس و وحشت.
جمال معشوق که جایگاه تجلی ذات الهی است زیباست، پس همه آفریدهها را زیبا می بینم، و این اشاره به مذهب اصحاب تجلی دارد که جان را جلوهگاه ذات الهی می دانند.
6- آیا آه سوزناک همچون آتش، و سوز و گداز ناله سحرگاه ما، شبی بر دل سنگین تو اثر خواهد کرد.
شبگیر: طرفهای صبح در اواخر شب.
آتش در سنگ نمی گیرد و آه آتشناک شاعر در دل سنگ معشوق بی اثر است.
7- تیر آه ما از آسمان خواهد گذشت، حافظ خاموش باش؛ از تیر ما بپرهیز و بر جان خود رحم کن.
به حافظ میگوید خاموش باش و اسرار عرفانی را فاش مکن زیرا آه ما عارفان آنقدر مؤثر است که بر عالم بالا هم اثر خواهد نهاد. اگر اسرار را فاش کنی تو را نفرین خواهیم کرد. به جان خود رحم کن و از تیر آه ما بترس.
این دو بیت در نسخه علامه قزوینی موجود نمیباشد ولی دکتر هروی در شرح این غزل این دو بیت را نیز جزء ابیات غزل منظور داشتهاند:
8- باد بر زلف تو آمد شد جهان بر من سیاه / نیست از سودای زلفت بیش از این توفیر ما
9- مرغ دل را صید جمعیت به دام افتاده بود / زلف بگشای ز شست ما بشد نخجیر ما
8- باد زلف تو را آشفته کرد و جهان در برابر چشمم سیاه شد؛ در معامله عشق تو نفعی بیش از این نصیب ما نگردید.
سودا: معامله.
توفیر: سود، فراوانی.
میگوید باد بر زلف تو وزید و زلف سیاه تو را که در برابر نظرم بود چنان آشفته کرد که جهان در برابر چشمم سیاه شد. در معامله عشق تو بیش از تیرگی و آشفتگی سودی نصیب ما نشد.
9- مرغ دل، جمعیت را مثل شکاری به دام آورده بود؛ وقتی تو زلف باز کردی شکار ما از دام ما گریخت.
صید: شکار کردن، آنچه شکار کنند.
شست: دام، دام ماهیگیری.
میگوید دل من به جمعیت خاطری رسیده بود ولی وقتی تو زلفت را باز کردی و آن را جلوهگر ساختی صید، یعنی جمعیت خاطر ما، بال گشود و رفت.
مقصود اینکه دل من آرام و قرار یافته بود ولی وقتی تو زلف گشودی مجذوب آن شد و قرار و جمعیت خود را از کف داد. به عبارت دیگر با دیدن زلف تو خاطر جمع ما پریشان شد.
تعبیر و فال حافظ :
راهی را که می روید درست است از تدبیر و اندیشه ی خودتان استفاده کنید. به زیارت کعبه مشرف می شوید. به زودی در جمعی حاضر می شوید که تقدیر و اینده ی شما در آنجا رقم زده می شود و به نشانه هایی دست پیدا می کنید که بسیار خوب است. پرهیزگار باشید تا از تیر بلا در امان بمانید
.