ملی کالا محصولات ایرانی سایتی برای نیازمندیهاودانستنیهای روز

غزل هفتم حافظ صوفی بیا که آینه صافیست جام را غزل هفتم حافظ صوفی بیا که آینه صافیست جام را
^Back To Top

غزل هفتم حافظ

صوفی بیا که آینه صافیست جام را

تا بنگری صفای می لعل فام را

راز درون پرده ز رندان مست پُرس

کاین حال نیست زاهد عالی مقام را

عنقا شکار کس نشود دام باز چین

کانجا همیشه باد به دست است دام را

در بزم دور یک دو قدح درکش و برو

یعنی طمع مدار وصال دوام را

 

ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش

پیرانه سر بکن هنری ننگ و نام را

در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند

آدم بهشت روضه دارالسلام را

ما را بر آستان تو بس حقّ خدمت است

ای خواجه باز بین به ترحم غلام را

حافظ مرید جام می است ای صبا برو

وز بنده بندگی برسان شیخ جام را

 

وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

بحر غزل: مضارع مثمّن اخرب مکفوف محذوف

1-       صوفی بیا که شیشه جام شراب صاف است؛ تا صافی و شفافیت شراب سرخ را ببینی.

آینه، مراد شیشه جام است.

می گوید چون شیشه ای که جام شراب از آن ساخته شده شفاف و بی گره است، صافی شراب درون خود را به خوبی منعکس می سازد. پس صوفی بیا تا صفا و بی آلایشی شراب را در جام بنگری. با طعنه به صوفی می گوید بیا و از شراب صفای دل بگیر.

2-      اسرار درون پرده را از رندان مست و لاابالی بپرس؛ زیرا صوفی عالیمقام چنان حالی ندارد که اسرار را بداند.

حال: ((نوعی معنی که از سور خدا بدل پیوندد بی آنکه بنده را در کسب یا دفع آن از خود اختیاری باشد، و عروض آن نتیجه ی صفا ذکر یا عملی صالح است و گاهی فضل حق است بدون تقدم ذکر یا عملی، واردی که بدل رسد از قبیل خوشی و اندوه و یا قبض و بسط، و دیر نپاید بنابر عقیده ی جنیدیان که دوام حال روا نمی دارند. آنچه در نتیجه صفاء ذکر بدل پیوندد و پایدار ماند بنابر نظر کسانی که بدوام احوال معتقد بوده اند، آنچه دل بدان متحقق باشد اعم از حال یا مقام یعنی مواهب و مکاسب. مقابل : قال)). // فروزانفر،…شرح مثنوی شریف… ص ۲۳۹ //

عالی مقام به طعنه صفت صوفی آمده است و مراد اینکه او خود را چنین می پندارد و این تصور با حال داشتن جور نمی آید زیرا مقتضای حال بی نیازی از مال و مقام است.

3-      سیمرغ را نمی توان شکار کرد، دام بر چین؛ زیرا در جایگاه سیمرغ جز باد چیزی به دام نمی افتد.

عنقا به معنی سیمرغ است و در بیت کنایه از محبوب عرفانی است.

به صوفی می گوید دستگاه تو دام تزویر است و از طریق کارهای نمایشی که به سحر و جادو و شعبده بازی شبیه است و برای فریب مردم طرح می کنی، نمی توانی به وصل محبوب برسی.

4-      در مجلس عیش زندگی یک دو قدح بنوش و برو؛ یعنی توقع نداشته باش که عیش زندگی همیشگی باشد.

دَور: زمانه، نوبت، از دست به دست رسانیدن پیاله های شراب در مهمانی، گردش پیاله شراب؛ و «بزم دور» مجلسی بوده که شراب را به نوبت در آن می گرداندند، و در اینجا معنای مجازی آن یعنی دنیا مراد است، به اعتبار اینکه در زندگی هم هر کس نوبتی دارد.

می گوید از این نوبت زندگی که به تو رسیده لذتی ببر و آماده رفتن شو، طمع عیش و لذت دائمی نداشته باش.

مقایسه شود با سخن پَندار شاعر یونان باستان: روح من، در آرزوی جاودانگی مباش، تا توانی از عرصه ی امکان بهره بر گیر.

5-      ای دل جوانی رفت و گلی از گلستان زندگی نچیدی؛ اکنون که پیر شده ای به خاطر حیثیت و آبروی خود فضیلتی نشان بده.

ننگ و نام یا نام و ننگ یعنی شهرت و آبرو.

مضمون بیت حکایت از این دارد که غزل از غزلهای دوره پیری حافظ است.

6-      در لذت بردن از زندگی موجود کوشش کن، زیرا وقتی نصیب و قسمت به پایان رسید؛ آدم ابوالبشر بهشت را ترک کرد.

آبخور: محل آب خوردن، مشربه، قسمت، نصیب.

آدم «در اصل کلمه ای عبری است به معنی انسان نخستین، پدر نوع بشر، که بر طبق روایات ادیان سامی خداوند وی را آفرید و در بهشت مسکن داد و حواء را نیز خلق کرد و زوجه او گردانید، سپس چون آدم و حواء گندم یا سیب را – که ممنوع بود – خوردند از بهشت رانده شدند

دارالسلام: سرای سلامت ، بهشت که در آیه ۱۲۷ از سوره انعام آمده است:

«لهُمْ دَارُ السلَمِ عِندَ رَبهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُم بِمَا کانُوا یَعْمَلُونَ»  آنها را نزد خدا دار سلامت و خانه آسایش است و خدا دوستدار آنها است برای آنکه نیکوکار بودند.

مقصود اینکه در لذت بردن از زندگی موجود سعی کن، زیرا هر کس نصیبی از این لذت دارد، و آنگاه که نصیب تو به پایان رسید باید زندگی را ترک کنی؛ چنانکه حضرت آدم، تا آنگاه که معین شده بود، در بهشت بود و هنگامی که نصیبش به پایان رسید ناگزیر به ترک باغ بهشت گردید.

7-      ما بر درگاه خانه تو بسیار خدمت کرده ایم و حقوقی داریم؛ ای بزرگوار این غلام را از روی ترحم مورد نظر قرار بده.

8-      حافظ به جام شراب ارادت دارد، ای باد صبا که پیام دوستان را می بری، برو مراتب بندگی مرا به شیخ جام برسان.

شیخ جام معروف، احمد بن ابی الحسن ابن محمد ابن جریر ملقب به ژنده پیل و شیخ جام است که از بزرگان صوفیه بوده و به سال ۵۲۶ یا ۵۳۶ ق . در گذشته است… مولد شیخ قریه نامق است. گویند شیخ ۱۸ سال در کوهها به ریاضت گذرانیده و به خدمت خضر نبی رسیده است. سپس او را به رفتن به بَلَده جام امر کردند و وی بدانجا شد و به ارشاد مردمان آغازید و ششصد هزار مرد به دست وی توبه کردند.

روی سخن در این غزل با مخالفان قسم خورده حافظ یعنی زین الدین علی کلاه و عبدالله بنجیری است که از علماء اعلام زمان و از مخالفین جدّی حافظ بودند. توضیح آنکه به سبب نزدیکی حافظ با شاه شجاع و تعریضهایی که این شاعر یکرنگ و بی ریا در اشعار خود نسبت به آنها روا می داشت، پیوسته در صدد توطئه علیه شخص شاه شجاع بوده و منظور نهایی آنها این بود که شاه را در قبضه قدرت خود داشته باشند و سر منشاء این مخالفت ها هم غزل های ایهام دار حافظ بود که مردم می خواندند و از تعبیرات آن لذّت می بردند. حافظ در این غزل خطاب به شیخ علی کلاه که مخالف شرب مسکرات است می گوید بیا به بین که شراب زلال در جام چه صفائی دارد!

 

در بیت دوم می گوید ای صوفی عالی مقام! متظاهر قشری! حکمت بالغه دین را از رندان مستی چون من بپرس. امثال شما قابلیت درک اینگونه مسائل را ندارید. در بیت سوم از آنجایی که شاه شجاع خود را به لقب عنقا ملقّب کرده بود می گوید: این قدر در صدد توطئه علیه شاه شجاع و نفوذ در او مباش این شیر شکار تو نیست. و توصیه او این است که در عیش نقد کوش که حضرت آدم هم همین کار را کرد. میبدی در کشف الاسرار در تفسیر آیات ۳۵ و ۳۶ سوره ی بقره که حافظ بدان اشاره کرده است چنین می فرماید: «نگر تا ظنّ نبری که از خواری آدم بود که او را از بهشت بیرون کردند. آن از علوّ همّت آدم بود. متقاضی عشق به در سینه آدم آمد که ای آدم جمال معنی کشف کردند و تو به نعمت دارالسّلام بماندی! آدم جمالی دید بی نهایت که جمال هشت بهشت در جنب آن ناچیز بود. همّت بزرگ، دامن وی گرفت که اگر هرگز عشق خواهی باخت بر این درگه باید باخت:

گر لابد جان به عشق باید پرورد

باری غم عشق چون تویی باید خورد

فرمان آمد که: یا آدم اکنون که قدم در کوی عشق نهادی از بهشت بیرون شو که این سرای راحت است و عاشقان درد را با سلامت دارالسّلام چه کار؟ همواره حلق عاشقان در حلقه دام بلا باد!

عشقت به در من آمد و در در زد

در باز نکردم آتش اندر در زد»

در بیت هفتم اشارتی به تورانشاه وزیر شاه شجاع دارد و از او می خواهد که در کشمکش و رقابت بین او و حاسدان قشری، طرف او را داشته باشد و در بیت مقطع، شاعر همانطور که استاد جلال همائی فرموده اند، ایهام لطیفی به کار گرفته هم جام شراب را به شیخ تشبیه نموده و هم ایهامی است به شیخ جام رحمه الله علیه ( ۴۴۱-۵۳۶ هجری قمری) که به خُم شکنی و سخت گیری مشهور و در اجرای حدّ شرعی بی رحمانه عمل می کرد. لیکن مرحوم دهخدا عقیده دارند هر دو کلمه جام در دو مصراع (خام) صحیح است و خامِ می را در برابر می پخته (می فخنج) دانسته و طبق نظریه ایشان معنای بیت چنین می شود:

ای نسیم صبا مراتب بندگی مرا به شیخ خام ابلاغ کن و به او بگو حافظ مرید میِ خام است.

و نویسنده این سطور نظر استاد همائی را منطبق با شیوه گفتار ایهام گونه حافظ دانسته و معتقد است که حافظ به سبب تشابه زندگانی شیخ الاسلام ابونصر احمد بن نامقی جامی با امیر مبارزالدین (همانطور که در مقامات ژنده پیل آمده است) با شیخ جام و رفتارهای خشن او در مرحله دوم زندگیش موافق نبوده است و این ایهام (شیخ جام) که هم پیاله شراب و هم جامی را منظور دارد ارجح است چه شیخ جام در جوانی شراب خوار بوده و سپس تغییر رویه داده خم شکن و تعزیر کار! می شود.

راز درون پرده ز رندان مست مپرس

کاین حال نیست زاهد عالی مقام را

تعبیر و فال غزل هفتم حافظ

دلت را مثل آیینه صاف کن. پرده های تاریک را از رویت کنار بزن تا حقیقت را ببینی آن موقع است که به مقام عالی می رسی. طمع نداشته باش تا عمرت طولانی باشد. بهشت تو آنجاست که حق مردم را به جا آوری. این همان راهیست که تو را به هدف می رساند.

 

غزل اول حافظ ( غزل 1 حافظ )

غرل دوم حافظ ( غزل 2 حافظ )

غزل سوم حافظ ( غزل 3 حافظ )

غزل چهارم حافظ (غزل 4 حافظ )

غزل پنجم حافظ (غزل 5 حافظ )

غزل ششم حافظ ( غزل 6 حافظ )

منبع :  ملی کالا

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی

Copyright © 2015. ملی کالا  Rights Reserved.