بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست
در آن زمین که نسیمی وزد ز طره دوست
چه جای دم زدن نافههای تاتاریست
بیار باده که رنگین کنیم جامه زرق
که مست جام غروریم و نام هشیاریست
خیال زلف تو پختن نه کار هر خامیست
که زیر سلسله رفتن طریق عیاریست
لطیفهایست نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و بار دلداریست
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست
بر آستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلک سروری به دشواریست
سحر کرشمه چشمت به خواب میدیدم
زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاوید در کم آزاریست
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ
بیت اول : ای بلبل، اگر با من سر یاری و خیال همراهی داری بنال، چرا که کار ما عاشقان دل از دست داده و ناتوان ناله و زاری است.
بیت دوم : آنجا که عطر نسیمی که از زلف یار گذشته فرا رسد دیگر جایی برای دم زدن و خودنمایی نافه تا تاری نیست.
بیت سوم : شراب بیاور تا جامه ریایی خود را با آن شسته و رنگین کنیم زیرا ما که از باده غرور مستیم نام هشیار برخود نهاده دم از هشیاری میزنیم.
بیت چهارم : طمع و آرزوی دسترسی به زلف تو کار هر خام طمع ناپختهیی نیست زیرا پای دربند و زنجیر نهادن و خود را در حبس و بند گرفتار کردن کارعیاران و دلداران زیرک است.
بیت پنجم : آنچه آتش عشق از آن روشن و شعلهور میشود عامل لطیف نغز و ناپیدایی در معشوق است که نامش لب لعل و رنگ و روی چهره و از این قبیل نیست.
بیت ششم : زیبایی تنها در چشم و زلف و چهره و خال صورت خلاصه نمیشود. هزاران نکته وعامل دیگر دراین کار دخالت دارد.
بیت هفتم : رهروان از دنیا بریده راه عرفان، به لباس ابریشمین بیهنران اعتنایی نداشته و برای آن پشیزی ارزش قائل نیستند.
بیت هشتم : به سختی میتوان به آستانه و درگاه تو راه یافت. بلی، صعود به سوی آسمان فضیلت و برتری کاری بس دشوار است.
بیت نهم : سحرگاهان حالت اشارات چشم و ابروی تو را در خواب میدیدم آفرین بر وقوع چنین خوابی که بر بیداری برتری دارد.
بیت دهم : حافظ دست از ناله و زاری بردار و دل محبوب را با آن میازار که رستگاری و نجات ابدی دربیآزاری است
منت: تو را بامن.
سریاری: خیال کمک و همراهی، قصد همدلی داری شیوهیی از تربیت طبقهیی از اجتماع از قرن دوم به بعد بوده که به صفات جوانمردی و امانتداری و چالاکی متصف و عیاراندار و دستهیی بودند که با ضعفا مدارا و با اقویا سرستیز داشته و در زبان شعر حافظ به معنای زیرکی و راهزنی است.
لطیفه: اندیشه ظریفی که در ذهن ایجاد و زبان و بیان از شرح آن قاصر باشد، نکته ظریف و جاذبه دار یدرک و لا یوصف، گفتار نرم و دلپسند و به غایت نیکو و نغز.
خط: موهای تازه روئیده برچهره.
زنگاری: سبزرنگ، به رنگ مس زنگ زده.
خط زنگاری: موهای نرم زنگاری رنگ چهره.
جمال: چهره زیبا
مجردان: بریدگان از علائق مادی، تنهایان و یگانگان، منفرد، صاحبان انقطاع از تعلقات مادی، فارغان از عائله و همسر.
طریقت: راه، روش، مسلک، مذهب، دومین از منازل سه گانه سلوک: شریعت- طریقت- حقیقت، راه دل به سوی خدا.
مجردان طریقت: اهلالله، دست از تعلقات دنیا شسته و در راه خدا گام نهادگان.
نیم جو: نصف دانه جو، کنایه از بیارزش بودن و کمترین مبلغ.
عروج: برآمدن، بالا رفتن.
مراتب: جمع مرتبه، درجه و مقام.
کمآزاری: (ضرورت شعر) بیآزاری.
حافظ این غزل را به استقبال از غزل خواجو کرمانی ساخته و پرداخته است. غزل خواجو در ۹ بیت و بسیار روان و دارای تشبیهات دلنشین است و حافظ در چند بیت در مقام مقابله با خواجو برآمده است:
۱- خواجو در مطلع غزل خود خویشتن را شیفته و دل از دست رفته به خاطر طره مشکین و خط زنگاری محبوب خود قلمداد میکند و حافظ در مقام تعریض برآمده میفرماید:
لطیفهیی است نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاری است.
و بطوری که مشاهده میشود شاعر شیراز با دیدی وسیعتر به انگیزه عشق و مطلب و مضمون نگریسته است و در دو بیت بعد نیز در این باره داد سخن داده میفرماید زیبایی در چشم و زلف و خال و رنگ چهره نیست و هزار نکته دیگر در کار است که چشم تیزبین عاشقان عارف آن را میبیند و فیالجمله به یکی از آنها اشارت کرده میفرماید:
مجردان طریقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است
حافظ در این بیت که به صورت ضربالمثل درآمده دید خود را از قالب ظاهری جمال یار برگرفته و به ویژگیها و امتیازاتی متوجه میکند که سبب عمق و پایداری و دوام عشق میباشد و یکی از آنها را که هنر است نام میبرد.
۲- خواجو میفرماید:
ندانم این نفس روحبخش جانپرور
نسیم زلف تو یا بوی مشک تاتاری است
و حافظ در مقام اعتراض و پاسخ برآمده خطاب به خواجو میفرماید:
در آن زمینکه نسیمیوزد زطره دوست
چه جای دم زدن نافههای تاتاری است
و تشبیه خواجو را دون شأن زلف محبوب میداند.
۳- خواجو در عظمت مقام و بیاعتنایی محبوب میگوید:
به حضرتیکه شهانرا مجالگفتن نیست
چه جای زاری سرگشتگان بازاری است
و حافظ قدم را فراتر نهاده میفرماید:
برآستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلک سروری به دشواری است
چه رسد به اینکه عاشق به آنجا رسیده و بنشیند و ناله و زاری سر دهد.
۴- خواجو در غزل خود مضمون و تشبیه زیبایی دراین بیت دارد:
فغانزمردم چشمتکه خونجانم ریخت
چهمردمی است که درعین مردم آزاری است
و حافظ در مقطع غزل خود میفرماید:
که رستگاری جاوید درکم آزاری است.
و این اشارهیی است به سوابق این مضمون درتاریخ ادبیات فارسی چه در قابوسنامه و کیمیای سعادت غزالی و مخزنالاسرار نظامی درباره کمآزاری و بیآزاری به صورت نثر و نظم عبارات و ابیات مستندی آمده است. نظامی میفرماید:
خانه بر ملک ستمکاری است
دولت باقی ز کمآزاری است
تعبیر و فال حافظ :
خود را با زرق و برق دنیوی مشغول کرده ای. اما بدان که همه ی اینها تمام شدنی است و در اشتباه هستی. اینقدر دم از پول نزن زیرا در چشم اهل ادب و معرفت بی ارزش می شوی، از این رو در راه کسب هنر و ادب هم به اندازه ی پول تلاش کن تا پیشرفتت بیشتر شده و در بین مردم محبوب تر شوی.