غزل دویست ونودوهفت حافظ
زبان خامه ندارد سر بیان فراق وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
رفیق خیل خیالیم وهم رکیب شکیل قرین آتش هجران و هم قرآن فراق
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق
سری که بر سرگردون به فخر می سودم به رساتان که نهادم ب آستان فراق
چگونه بازکنم بال در هوای وصال که ریخت مرغ دلم پردر آشیان فراق
کنون چه چاره که دربحر غم به گردابی فتاده زورق صبرم زبادبان فراق
بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود زموج شوق تو در بحر بیکران فراق
اگر به دست من افتد فراق را بکشم که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق
چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شدست تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق
فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق ببست گردن صبرم به ریسمان فراق
زسوز شوق دلم شد کباب دور از یار مدام خون جگر می خورم زخوان فراق
به پای شوق گر این ره به سر شدی حافظ به دست هجرندادی کسی عنان فراق
فال حافظ
شما خیلی در فکراین نیت هستید و میل دارید که هر چه زودتر عملی شود و باید بگویم که اولاً نذریکه کرده اید ادا کنید و اگر چه شما مهربان با گذشت و بخشیده ای هستید ولی زبان سردی دارید که دیگران بویژه خانواده را آزار م یدهد بویژه این هفته حرکت شما پسندیده نبود وبدانید که مقدمات این نیت هنوز کاملاً فراهم نشده ولی ان شاء الله با توکل بر خداوند عملی میگردد و جای نگرانی وجود ندارد پس در این هفته به یکی از مشاهد متبرکه رفته و دعا کنیدو برای رهایی ازمشکلاتتان سوره الضحی آیه 8 را تا 10 آیه بعد از آن را بخوانید وکار خود را به دست خدا بسپار و از تو دیگر کاری بر نمی آید. تو فقط باید صبر پیشه کنی. سرنوشت آنچه را که باید برایت رقم می زند پس دعا کن تا آنچه را که می خواهی پیش آید. اگر بخواهی به زور چیزی را بدست بیاوری زود هم از دست می دهی بنابراین با خدا و توکل به او عمل کن و با وجود تمام سختی ها و ناکامی ها، امید خود را از دست نداده. اگر به هدف و مقصود خود ایمان داری، صبور و شکیبا باش
معنی بیت های غزل297حافظ
بیت اول: زبان قلم سَرِ این را ندارد که به شرح فراق بپردازد وگرنه داستان فراقت را با تو در میان می گذاشتم.
بیت دوم:حیف از آن مدّت زمان عمر من که در آرزوی رسیدن به تو سپری شد و زمان دوری به پایان نرسید.
بیت سوم: به جان مردمان راست کردار سوگند که عاقبت، سری را که از ناز و فخر به آسمان می سائیدم، برخاک درگاه فراق بر زمین نهادم.
بیت چهام:چگونه مرغ دلم در فضای وصل تو، بال گسترده و به پرواز درآید که پر و بالش را در آشیانه فراق از دست داد .
بیت پنجم:اکنون که کَشتیِ صبرم را بادبان فراق به گرداب غم درافکنده است چه چاره یی می توانم کرد؟
بیت ششم:چیزی باقی نمانده که کشتی عمر در اثر موج اشتیاق دیدارت در دریای بیکران غم فراق سرنگون شود
بیت هفتم: اگر فراق در دسترس من قرار گیرد او را خواهم کشت که روز دوری و خانمان فراق تیره و تار باد .
بیت هشتم:ما یار و دمساز لشکر خیال در رویا و در کنار آتش فراق و مجاور و ملازم دوری هستیم.
بیت نهم:چگونه از روی دل و جان آرزوی رسیدن به تو را داشته باشم که تن من در اختیار سرنوشت و دلم متعهّد به سپری کردن دوره دوری است.
بیت دهم:دلم از دوری یار و در آتش اشتیاقش کباب شد و خوراک من از سفره فراق او، خوردن خون جگر شده است.
بیت یازده:آنگاه که سپهر، سرم را در حلقه عشق گرفتار دید، گردن صبر مرا با ریسمان فراق بست.
بیت دوازدهم:حافظ، اگر پیمودن را وصال با پای اشتیاق ممکن بود، هیچکس افسار هجر و فراق را به امید خود رها نمی کرد.
شرح ابیات غزل 297
وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات و بحر غزل حافظ : مجتّث مثمّن مخبون مقصور
معانی کلمات غزل حافظ
گردون : سپهر، آسمان.خامه: قلم .بیان : بازگو کردن، شرح دادن، سخن گفتن .
فراق : دوری و هجران .دریغ : (شبه جمله) حیف، افسوس .سودن : سائیدن .راستان : مردم راست کردار، مردم یکرنگ و یکدل.
آستان : درگاه، حریم بارگاه .زورق : قایق، کشتی کوچک .بادبان : پرده های عامل حرکت کشتی که با نیروی باد، کشتی را به جلو می برد .
بسی نماند : چیزی نمانده است.موج شوق : (اضافه تشبیهی) شوق را به موج تشبیه شده .
بیکران : بی ساحل، کنایه از دریای بی انتها و وسیع.خیل خیال : لشکر خیال.
شکیب : صبر، بردباری. قرین : همنشین.هم قران : مقارن، مجاور، دو یار و همنشین، ملازم یکدیگر و در اصطلاح نجومی بهم نزدیک شدن دو ستاره را می گویند.
دعوی : خواستن ، دعوی وصلت : خواستن وصل تو، آرزوی رسیدن به وصال تو.