مکان تاریخی و باشکوهی در استان فارس وجود دارد که مورد توجه بسیاری از مردم تاریخ دوست ایران و خارج میباشد این مکان مجموعه میراث جهانی پاسارگاد میباشد این مجموعه سازههای باستانی برجایمانده از دوران هخامنشی در شهرستان پاسارگاد استان فارس جای گرفته. نام اصلی شهر پاسارگاد چیزی شبیه «پسرگد» بوده و تلفظ امروزی نیز درست است و رابطهای میان این نام و «پارس» نیست. نام پاسارگاد از اسم قبیلهی شاهان پارسی یعنی قبیله پاسارگاد گرفته که آنان که گُرز گران میکشند معنی میداده.همچنین گفته شده که پاسارگاد ممکن است تغییر یافته پارسه گراد باشد که معنی آن شهر پارس است.
گراد و گورد و گرد مانند دستگرد معنی شهر را میدهد و در زبان پارسی و عربی بصورت کوره بکار میرود مانند کوره اردشیر و کوره دهات.هلوک اظهار داشته که ممکن است نام ایلامی این محل در اصل بدرکاتا بوده. در روایتهای اسلامی از مقدس و آسمانی در مورد بودن پاسارگاد سخن بسیار نمودند کتاب هایی مانند: مسالک و ممالک،حدود العالم من المشرق الی المغرب،اشکال العالم،نزهتالقلوب،آب رودخانه پلوار.مجموعه تاریخی- فرهنگی پاسارگاد دربرگیرنده ساختمانهایی چون آرامگاه کوروش بزرگ در جنوب مجموعه، مسجد پاسارگاد، باغ پادشاهی پاسارگاد، در منطقهی شرقی یک بنای کوچک ۱۶×۱۶ متر قرار دارد، کاخ بارعام، بنای برج سنگی(آتشکده)، دژ (تل تخت) یا همان تخت سلیمان؛ سریر پادشاهی سلیمان و واقع بر یک تپه در شمال محوطهی اصلی قرار دارد، مجموعهی سلطنتی در مرکز محوطهی اصلی، شامل بقایای: ساختمان دروازه (دروازه آر)، تالار عمومی (کاخ S)، قصرمسکونی (کاخ P)، و باغ سلطنتی (چهار باغ) میباشد. در شمال مجموعهیسلطنتی زندان سلیمان قرار که یک برج سنگی حدوداً ۱۴ متر ارتفاع میباشد اما تاریخ ساخت این بنا مشخص نیست. کاخ اختصاصی، دو کوشک، آبنماهای باغ شاهی، آرامگاه کمبوجیه، ساختارهای دفاعی تل تخت، کاروانسرای مظفری، محوطهی مقدس ،تنگه بلاغی پل و محوطه مقدس میباشد محوطهی اصلی شامل منطقهی حفاریشدهاست، درمحوطهی حفاظتی اطراف باقیماندههای دیگری نیز هستند: محدودهی مقدس در حدودا ۵۵۰-۵۳۰ پیش از میلاد، و محوطههای تل نوخودی، تل خاری، تل سه آسیاب، دوتلان، که برخی از اینها متعلق به ماقبل تاریخ هستند، همینطور مدرسه یا کاروانسرامربوط به سده ۱۴ میلادی همچنین در محوطهی حفاظتی همچنین پنج روستا وجود دارند که کشاورزان در آنها ساکنند. پاسارگاد که توسط کوروش دوم ساخته درتاریخ سدهی ششم قبل از میلاد در دشتی بلند (رودخانه پُلوار ) در قسمت شمالی استان فارس و میان رشته کوه های زاگرس در فاصله130 کیلومتری شمال شیراز واقع شده به بلندای ۱۹۰۰ متر از سطح دریا، در حصار کوهستان جای گرفته و وسعتی حدود 190 کیلومتر مربع را در بر می گیرد ودشت دارای اقلیم کوهستانی با تابستانهای معتدل و زمستانهای نسبتاً سرد ،در سده هفتم قمری اتابکی از سلغریان پارس درنزدیک آرامگاه کورش بزرگ مسجدی ساختند که در آن از سنگ کاخها استفاده شدهبود و به مناسبت جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران در سال ۱۹۷۱ این سنگها دوباره به جاهای اصلی خود بازگردانده شدند. در سال ۵۲۹ پیش از میلاد کوروش به قبایل سکاها در آسیای مرکزی بخش شمال شرق ایران حمله کرد و در جنگ با ماساگتها کشته و وی را در پاسارگاد دفن کردند.این کاخ محل سکونت بی تردید نشان از تاثیر و نقش معماری یونانی دارد. گفته میشود هنگامی که کورش در سال ۵۴۵ پیش از میلاد سارد (پایتخت لیدی، شهری در غرب ترکیهی امروزی) را به تصرف درآورد به شدت تحت تاثیر بناهای مرمرین شاهان لیدی قرار گرفتهاست. چه بسا او همان زمان شماری از اساتید اهل لیدی را در پاسارگاد به کار گماشت ودر کاخ تناسب جذاب سنگهای مرمر تیره و روشن، مخصوصاً در پایهها، جلب نظر میکند و این سنگها از پیرامون سیوند آورده شدند. در ساخت بناها بطور کلی از چهار نوع مصالح اصلی استفاده شده: سنگ، آجر، خشت خام و چوب. چوب را بیشتر برای پوشاندن در و سقف به کار می بردند و در برخی جاها تنة کلفت درختان احتمالاً سدر و سرو را برای ستون هم به کار می گرفتند. خشت خام را نیز برای پر کردن دیوارها و بعضی اوقات هم برای لایه گذاری سکوها به کار می رفت. آجرهای به کار رفته در پاسارگاد قرمز رنگ می باشند و دارای 45 سانتی متر طول، 32 سانتی متر عرض و 5/5 سانتی متر قطر هستند. ملات آنها یک نوع قیر طبیعی بکار رفته که از نفوذ آب جلوگیری می کند و نمونة آنها در معماری عیلامی و آثار تخت جمشید دیده می شود. سنگهایی که در ساختمانهای پاسارگاد و نیز تخت جمشید به کار رفته، چند گونه بوده، یکی سنگ آهکی سپید رنگی که به مرمر می نماید، دیگری سنگی کبود که در سختی به خارا می ماند و در جاهایی هم سنگ سیاه مرمرین که بسیار شکننده میباشد. متاسفانه این سنگ سیاه پس از گذشت 25 سده چنان پخته و پیر شده اسـت که امروز به آسانی خـرد و آردی می شود؛ اما دو نوع سنـگ دیگر، بسیار بادوامند و هم چنانپابرجا مانده اند که شامل سنـگهای سپیـد مرمـرین را از کوه سیـوند و سنـگهای سیـاه را از کوه تنـگ سیـاه و کوه تنـگ بـلاغی . قدمت منطقه پاسارگاد بر اساس پژوهش های باستان شناسی به دوره میانی پارینه سنگی می رسد در کل سرزمین پارس زادگاه هخامنشیان بودهاست. اما شاخص ترین دوره فرهنگی دشت پاسارگاد، دوره هخامنشی میباشد همچنین بر اساس مدارک و شواهد موجود نام پاسارگاد برای نخستین بار در دوره هخامنشی مطرح می شود که از لحاظ مکانی به دشتی اطلاق می شود که کوروش بزرگ به عنوان مرکز فرماندهی خود برگزید ، زیرا این مکان در نزدیکی منطقهای بود که بر ایشتوویگو پادشاه ماد پیروز و این اولین پیروزی، پیروزیهای دیگری چون چیرگی بر لیدی، بابل نو، و مصر را به دنبال داشت. امپراتوری هخامنشی سپس به دست پسر او کمبوجیه (۵۲۲ تا ۵۲۹ پیش از میلاد) و داریوش اول (۴۸۶ تا ۵۲۱ پیش از میلاد) استوار و گسترش یافت. از کوروش در عهد عتیق به عنوان آزادیدهندهی بابل و کسی که یهودها را از تبعید بازگردانده یاد شده. و در آن اقدام به ساخت بناها و کاخ های مخللی نمود در دوره اسلامی به علت عظمت سنگهای بکار رفته در این مجموعه های این مکان، از سدهی هفتم به بعد بناهایش را به سلیمان نبی نسبت داده اند و خود پاسارگاد هم بنام مشهد امالنبی یا مشهد مادر سلیمان معروف شد. این مجموعه، پنجمین مجموعه ثبتشده در فهرست آثار میراث جهانی در ایران است که در نشست یونسکو در16 تیرماه سال ۱۳۸۳که در چین برگزار شد به دلیل دارا بودن شاخصهای فراوان با صد در صد آرا در فهرست میراث جهانی به ثبت رسید. از گواهیهایی مورخان یونانی و رومی بر جای گذاردهاند مشخص شده پاسارگاد بیشتر ساخته و پرداخته کورش بزرگ است. این نظریه به چند دلیل دیگر استوارتر میشود. اول آرامگاه کورش بزرگ که ساخته خود او بوده، نقشه و کاربرد نماپردازی در میان باغ بزرگ پاسارگاد با کاخهای دروازه، اختصاصی و بار نشان میدهد که مشخص میشود طراح همه یکی بوده و آن کاخها بطور کلی نتیجه سلیقه کورش بزرگ بودهاند. دوم کتیبه سه زبانه عیلامی پارسی باستان و اکدی بر روی جرزها و درگاههای آن سه کاخ بیانگر آن است که آنها با کورش ارتباط داشته. سوم، نوع معماری و به خصوص شیوهی سنگتراشی و بستهای پاسارگادی قدمتی هر چند کوتاه بر معماری تخت جمشیدی که از آغاز دوره داریوش بزرگ شروع شده، و نقوش بکار رفته از سنتهای کشورهای مختلف گرفته شدهاند، ولی هنوز به طور ثابت ریخت ایرانی نگرفتهاند آن چیزی که در تخت جمشید مییابیم حالت آزمایشی و اولیه به خوبی نمایان شده و آثار سنگ تراشان لودیهای و ایونیهای به ویژه در نوع تراش سنگها و ابزار و آلات سنگ تراشی و "نشانههای سنگ تراشان" و هنرشان بخوبی پیداست. بنابراین با شواهد از تاریخ شکی نمیتوان کرد که بناهای پاسارگاد با کورش بزرگ آغاز شدهاند و ارتباطی با کورش جوان ندارند (آن طور که فرانتس هاینریش وایسباخ تصور میکرد).در ۷۰ کیلومتری جنوب پاسارگاد، داریوش بزرگ پایتخت نمادین خود شهر پارسه شاعری یونانی این شهر را پرس پلیس نام نهاد را بنیان نهاد.طبق نوشتههای هرودوت، هخامنشیان از طایفهی پاسارگادیان بودهاند که در پارس اقامت داشتهاند و سر سلسلهی آنها هخامنش بوده و نامدارترین سرکرده اتحادیه قبائل پارس در نیمه قرن ۷ پ م که تا سال ۶۴۰پ م ریاست قبائل پارس را در دست داشته. او چیش پیش پور کوروش پور کمبوجیه پور چیش پیش پور هخامنش بود، که همهشان سرکردگان قبائل پارس بودند. اگر برای هر کدام از اینها حدود ۴۰ سال در نظر بگیریم، میتوان گفت که در زمانی که پارسها در منطقهی پارسوای یادشده در سند آشوری (یعنی سال ۸۳۴ پ م) اقامت داشتهاند، ریاست شان در دست هخامنش بودهاست. هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس آنشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدیه و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد از آن رو کوروش بزرگ را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی میدانندو شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان دانسته اند.شایان ذکر است که پاسارگاد نام یک آثار باستانی مشهور در منطقه بوده که مورد علاقه و توجه جهانیان بویژه علاقهمندان به میراث ملل میباشد، بر این مبنا استانداری و وزارت کشور بعد از تصمیم به ایجاد شهرستان در آن منطقه و برای برجسته نمودن و زنده نگه داشتن نام و یاد پاسارگاد در سطح ایران و جهان ترجیح داد نام پاسارگاد را بر شهرستان جدیدالتأسیس قرار دهد واز طرف دیگر بانیان احداث مجموعهی پاسارگاد، که مسئولین محترم وزارت کشور و استانداری با تأسیس بخش هخامنش در برجستهتر نمودن آثار کوروش هخامنشی تلاش مضاعفی از خود نشان داده اند چرا که فرزندان هخامنش پس از کسب قدرت و تشکیل دولت مستقل نام دولت را به احترام رئیس قبائل پارس به نام هخامنش نامگذاری کردهاند و این امر نشان دهندهی احترام و جایگاه بلند هخامنش در بین قبائل پارس بوده که مسئولین محترم وزارت کشور و استانداری فارس با نکته سنجی و ظرافت تمام این مسئله را مورد توجه قرار دادهاند.معیارهای ثبت جهانی پاسارگاد در جمهوری اسلامی ایران به سال ۱۳۸۳ خورشیدی مطابق با سال ۲۰۰۴ میلادی بر اساس بندهای یکم، دوم، سوم و چهارم معیارهای فرهنگی در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسید:معیار 1: پاسارگاد نخستین نشانه بارز معماری سلطنتی هخامنشی است.معیار2: پایتخت شاهنشاهی پاسارگاد را کوروش بزرگ با مشارکت مردمان گوناگون امپراطوری بنا نهاده و ساخت این حرکت به صورت یک مرحله بنیادی در تحول هنر و معماری کلاسیک ایران درآمد.معیار 3: محوطه باستان شناختی پاسارگاد با کاخها، باغها و آرامگاه کوروش بزرگ بنیانگذار سلسله هخامنشی یادبودی استثنایی از تمدن هخامنشیان در ایران میباشد.معیار4: مجموعه چهار باغی پادشاهی که در پاسارگاد بنیان گذاشته و به صورت نمونهای مادر برای این گونه معماری و طرح ریزی در آسیای غربی در آمد.برجسته ترین بخش مجموعهی پاسارگاد، بنای آرامگاه کورش بزرگ مشهور به «مشهد مادر سلیمان» است دلیل نام گذاری به این نام گویی مردم هم در ساختن بناهای با عظمت سنگی را خارج از قوه بشری میدانستهاند و به حضرت سلیمان که دیوان را برای کارهای دشوار در خدمت داشتهاست، نسبت میدادهاند. به همین جهت آرامگاه کوروش را هم از بناهای آن حضرت میشمردند و آن را به مادر او نسبت میدادند. در سال ۱۸۲۰ پس از پژوهشهای باستانشناسی، هویت اصلی بنا به عنوان آرامگاه کوروش بزرگ مشخص شده و چون گوهری در میان دشت خودنمایی میکند. این آرامگاه نزدیک ۵۳۰ تا ۵۴۰ پیش از میلاد از سنگ آهکی به رنگ سفید ساخته و بنا آرامگاه درمیان باغهای سلطنتی قرار داشته و از سنگهای بزرگ، که درازای پارهای از آنها به هفت متر میرسد، ساخته شدهاست.تخته سنگهای آرامگاه با بستهای فلزی معروف به بست دم چلچلهای، به هم پیوسته شده، که بعدها آنها را کنده و بردهاند و اکنون جایشان به صورت حفرههایی دیده که بیشترشان را بازسازی کردهاند.آرامگاه دو بخش شناخته شده دارد: سکویی ۶ پلهای که قاعده آن مربع مستطیلی به وسعت ۱۶۵ متر مربع. ویک چهاردیواری کوچک به وسعت ۵/۷ متر مربع که سقف شیب بامی دارد و ضخامت دیوارهایش به ۵/۱ متر میرسد.پایه بنا ۱۳٫۳۵×۱۲٫۳۰ متراز شش لایه پلکانی ساخته ، که از آنها نخستین به بلندی ۱۷۰ سانتیمتر، دومی و سومی ۱۰۴ سانتیمتر، و سه عدد واپسین ۵۷٫۵ سانتیمتر هستند. بلندای کلی بنا در حدود ۱۱ متر و در ورودی آرامگاه درقسمت سمت شمال غربی و ۷۵ سانتیمتر پهنای آن است. این درگاه کوتاه نیز دارای دو در سنگی بوده که از بین رفته.خزانهیآرامگاه، در بالاترین نقطه قرار گرفته که ریخت یک خانهیشیروانی ساده با یک ورودی کوچک در غرب را دارد. نزدیک به صد سال پیش باور بر این بود که این بنا آرامگاه مادر سلیمان باشد و در دورهی اتابکان در زمان آل بویه با استفاده از ستونهای برجای مانده از کاخهای باستانی مسجدی با نام «مسجد اتابکی» در گرد آن ساخته و یک محراب کوچک در خزانهی آرامگاه کندهکاری شده و در دههی ۱۹۷۰ بقایای مسجد پاکسازی شده و تکههای تاریخی به نزدیکی مکانهای اصلیشان بازگردانده شدند در شیب سقف آرامگاه دو سوراخ بزرگ وجود دارد که برای سبک کردن سنگها و کم کردن از بار سقف ایجاد شده و برخی ندانسته، جای نگهداری کالبد کوروش و همسر وی دانستهاند.پس از کشته شدن کوروش در جنگ با سکاها یا ایرانیان شمالی، جسد وی را مومیایی و درون تختی از زر نهاده و اشیای ارزشمند پادشاهی و جنگی او را در کنار وی گذارده بودند. به گزارش باستان نگاران زمان اسکندر، وقتی اسکندر به پاسارگاد آمد وازآرمگاه کوروش که در میان باغی بزرگ قرار داشت دیدن کرد به آریستوبولوس دستور داد درون مقبره را تزیین کند. ابعاد اتاقک آرامگاه 17/3 متر در 11/2 متر به ارتفاع 10/2 است. آریستوبولوس در درون مقبره تابوتی زرین، یک میز و تعدادی ظروف زرین و سلاحهای گرانقیمت و لباسهای شخص کوروش و کلیه جواهراتی را که زمانی به دست میکرد یا به خود میآویخت مشاهده نمود این آرامگاه در آن زمان توسط شماری مغ محافظت میشود اما در زمان اسکندر مورد دستبرد قرار و کلیه اشیاء گرانقیمتش به سرقت رفت.بویس تفاوتهای میان آیین خاکسپاری در بین هخامنشیان و مغها و زرتشتیان بعد را چنین توضیح میدهد:" فرمانروایان همهی خاندانهای سلطنتی پس از مرگ به خاک سپرده میشدند، اما کوروش، که رویهای نو آورد، در آیین رایج اقدامی موافق و جدی انجام داد او مقبرهی خود را به نحوی ساخت که هیچ گونه آلودگی نتواند از بدن مومیایی شدهی او به موجودات پاک برسد".آرامگاه کوروش در همه دوره هخامنشی سپند (مقدس) به شمار میآمده این امر باعث گردیده که در دوران اسلامی هم این تقدس حفظ شود البته در همه ادوارمقدس به شمار آمده . آرامگاه نخستین منادی آزادی و حقوق بشر کوروش است اسکناسهای سبز رنگ پنجاه ریالی ایران از سال ۱۳۵۲ خورشیدی تا ۱۳۵۷ با نقشی از پاسارگاد چاپ و نشر میشد.مقبره کوروش کبیر که به دستور خود او برای خاکسپاریش ساخته بعد از 2500 سال همچنان پابرجا و استوار باقی مانده و همچون نشانه ای از عزت و عظمت ایران خودنمایی می کند.آرامگاه کمبوجیه یازندان سلیمان حاشیه شمالی محوطه کاخ ها در سلطه ویرانه های یک برج سنگی بلند بوده. شاید کمبوجیه و یا بردیا در فکر یک ساختمان جدا در نقش رستم بودهاند .پس داریوش در این جا فعالیت کرده است.از نقطه نظر امنیتی محوطه جنب آرامگاه آتی شاه می بایست زیاد نگهبانی می باشد. ارتفاع کامل دیوار جلوی بنا38/12 متر بوده . پس اگر ما ارتفاع سکو 41/1 متر و ارتفاع تخمینی سقف هرمی شکل را 30سانتی متر به دیوار جلو اضافه شده و ارتفاع کلی بنا به 09/14 متر می رسد زندان شامل یک برج مربع با پیش نشستگی در چهار گوشه ،سه ردیف پنجره کاذب در سه جانب ساختمان قرار داشته و پایه برج یک سکوی سه طبقه پابر جا شد ،دو پنجره کاذب کوچک در بالای ورودی استوار است و هریک از دیوار های فوقانی با پانزده ردیف تو رفتگی مستطیل شکل مرتب شده. از قطعات بزرگ سنگی در ساختمان کار کرده اند. در مجموعه ساختار های همزمان هخامنشی ،ساختمان زندان دارای ارتباطی،هم با معماری تدفینی و هم با معماری مذهبی می باشد . طبق نظریه اشمیت ،زندان با قرار داشتن در نزدیکی کاخ های پاسارگاد ،احتمالاً توسط کوروش ساخته وخزانه ای برای لوازم سلطنتی یا مذهبی- درفش شاهانه ،نماد های دینی و امثال آن بوده است . از دو پنجره کور در نمای اصلی زندان فقط قطعات کوچکی در میان آوار پایه بنا باقیمانده است .پژوهشگران با این نظر مخالفند که زندان سلیمان آرامگاه ژان پرو ،لویی واند نبرگ و برخی دیگر برج زندان سیمان را آرامگاه کمبوجیه پدر کوروش بزرگ می دانستند و گروهی دیگر این مقبره را از آن کاساندانه زن کوروش می پنداشتند .متأسفانه از این بنا در حال حاضر فقط یک دیوار به جا مانده و قسمت زیادی از آن در سده های نه چندان دور خراب شده است . آنچه از آرامگاه کمبوجیه باقیمانده دیواری بلند به ارتفاع حدود ۱۴ و طول تقریبی ۷٫۵ متر است. این بنا به بنای کعبه زرتشت در نقش رستم شباهت دارد در حالی که از نظر قدمت، قدیمیتر و از نظر استحکام و فن ساخت نمایانگر اجرایی قویتر از بنای کعبه زرتشت است. شهبازی با استناد به کتیبه ای که در دیوار آن قرار گرفته برج زندان سلیمان را ارامگاه کمبوجیه می پنداشتند که جسد وی را داریوش بزرگ پس از مرگ از سوریه به پاسارگاد آورده و در این ساختمان قرار داده است.در پاسارگاد سنگ نوشته ای وجود دارد که که بر آن نوشته شده است: "ای انسان هرکه بخواهی باشی و از هر جا که می آیی بدان که من کوروش بنیانگذار امپراتوری ایران هستم. بر این توده خاکی که جسدم را پوشانیده است رشک مبر".
متن کامل منشور کوروش کبیر منشور كورش هخامنشی به این صورت است که :"كورش" در بابلی: ‹كو- رَ – آش›، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل» ‹با- بی- لیم›، شاه «سـومـر» ‹شو- مـِ- ری› و «اَكَّـد» ‹اَك- كـَ- دی- ای›، …-همه جهان از اینجا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان كورش، بلكه به روایت ناظری ناشناخته كه میتواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو میشود.- مرد ناشایستی به فرمانروایی كشورش رسیده بود.- او آیینهای كهن را از میان برد و چیزهای ساختگی بجای آن گذاشت.-. معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه» ‹اِ- سَگ- ایلَـه› برای شهر «اور» ‹او- ریم› و دیگر شهرها ساخت."اِسَـگیـلَـه/ اِزاگیلا" نام نیایشگاه بزرگ «مردوك» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت فراوانی با نام نیایشگاه ایرانی «اِزَگین» در «اَرَتَـه» دارد كه در حماسه سومری «اِنمِـركار و فرمانروای اَرَته» بازگو شده است. آقای جهانشاه درخشانی در آریاییان، مردم كاشی و دیگر ایرانیان (تهران، 1382، ص 507)، «اِزَگین» را به معنای «سنگ لاجورد» میداند. از سوی دیگر «كاسیان» نیز رنگ آبی را رنگ خداوند بشمار میآوردند و «كاشّـو/ كاسّـو»، نام خدای بزرگ آنان به معنای «رنگ آبی» است. امروزه همچنان واژه «كاس» برای رنگ آبی در گویشهای محلی بكار میرود. برای نمونه در گیلان، مردان با چشم آبی را «كـاس آقا» خطاب میكنند. همچنین برای آگاهی از پیوند اَرَتَـه با نواحی باستانی حاشیه هلیلرود در جنوب جیرفت بنگرید به: مجیدزاده، یوسف، جیرفت كهنترین تمدن شرق، تهران، 1382- او كار ناشایست قربانی كردن را رواج داد كه پیش از آن نبود ... هر روز كارهایی ناپسند میكرد، خشونت و بدكرداری.-. او كارهای . روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت میكرد. اندوه و غم را در شهرها پراكند. او از پرستش «مَــردوك» ‹اَمَـر- اوتو› خدای بزرگ روی برگرداند.( گمان میرود نام «مردوك» با واژه آریایی و اوستایی «اَمِـرِتات» به معنای «جاودانگی/ بیمرگی» در پیوند باشد. اما ویژگیهای دیگر مردوك شباهتهایی با «اهورامزدا» دارد و همچون او در سیاره «مشتری» متجلی میشده است. همانگونه كه مردوك را با نام «اَمَـر- اوتو» میشناختهاند؛ از او با نام آریایی و كاسی «شوگورو» نیز یاد میكردهاند كه به معنای «بزرگترین سرور» بوده و با معنای اهورامزدا (سرور دانا/ سرور خردمند) در پیوند است)-. او مردم را به سختی معاش دچار كرد. هر روز به شیوهای ساكنان شهر را آزار میداد. او با كارهای خشنِ خود مردم را نابود میكرد ... همه مردم را.-. از ناله و دادخواهی مردم، «اِنـلیل/ ایـلّیل» خدای بزرگ (= مردوك) ناراحت شد ... دیگر ایزدان آن سرزمین را ترك كرده بودند. (منظور آبادانی و فراوانی و آرامش)- مردم از خدای بزرگ میخواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین كه زندگی و كاشانهاشان رو به ویرانی میرفت، توجه كند. مردوك خدای بزرگ اراده كرد تا ایزدان به «بابِـل» بازگردند.-. ساكنان سرزمین «سـومِـر» و «اَكَّـد» مانند مردگان شده بودند. مردوك بسوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.- مردوك به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه كشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب كه او را یاری دهد. آنگاه او نام «كورش» پادشاه «اَنْـشان» ‹اَن- شـَ- اَن› را برخواند. از او بنام پادشاه جهان یاد كرد.- او تمام سرزمین «گوتی» ‹كو- تی- ای› را به فرمانبرداری كورش در آورد. همچنین همه مردمان «ماد» ‹اوم- مـانمَـن- دَه› را. كـورش با هر « سیاه سر» (همه انـسانها) دادگرانه رفتار كرد.(در تداول، نامِ بابلی «اومانمنده» را با «ماد» برابر میدانند. اما به نظر میآید كه این نام بر همه یا یكی از اقوام آریایی كه در هزاره دوم پیش از میلاد به میاندورود مهاجرت كرده بودهاند؛ اطلاق میشده )- كورش با راستی و عدالت كشور را اداره میكرد. مردوك، خدای بزرگ، با شادی از كردار نیك و اندیشه نیكِ این پشتیبان مردم خرسند بود.- او كورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی كه خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمیداشت.(ممكن است منظور دیده شدن سیاره مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیاره مشتری نماد آسمانی اهورامزدا/ مردوك بوده است. نك به: بارتل ل. واندروردن، پیدایش دانش نجوم، ترجمه همایون صنعتیزاده، 1372. او حتی منظور از «سپاه پر شمار او» را نیز ستارگان آسمان میداند)-. لشكر پر شمار او كه همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگافزارها در كنار او ره میسپردند.-. مردوك مقدر كرد تا كورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او «نَـبـونـید» ‹نـَ- بو- نـَ- اید› شاه را به دست كورش سپرد.-. مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَكَّـد و همه فرمانروایان محلی فرمان كورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهرههای درخشان او را بوسیدند.-. مردم سروری را شادباش گفتند كه به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.-. منم «كـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَكَّـد، شاه چهار گوشه جهان.(از اینجا روایت به صیغه اول شخص و از زبان كورش بازگو میشود. استرابو نقل میكند كه «كورش» نامی است كه او پس از پادشاهی و با الهام از رود «كُـر» در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد. پیش از این، نام او «اَگـرَداتوس Agradatus» (اَگـرَداد/ اَگـراداد) بوده است. نك به: جغرافیای استرابو، ترجمه هـ. صنعتیزاده، 1382، ص. 319) -.پسر كمبوجیه ‹كـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «كـورش» (كـورش یكم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیشپیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.-. از دودمـانی كـه همیشه شـاه بـودهاند و فـرمانـرواییاش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوك) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی میدارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه كه بدون جنگ و پیكار وارد بابل شدم؛ "نَـبـو"ایزد نویسندگی و دبیـری بـوده، و نیایشگاه او به نـام «اِزیـدَه» خوانده میشده است. ورود كورش «بدون جنگ و پیكار» به بابل، نه تنها در گزارش او، بلكه در متون بابلی همچون «سالنامه نبونید» و نیز در «تواریخ هرودوت» (كتاب یكم) تأیید شده است. برای آگاهی از سالنامه نبونید نگاه كنید به: Hinnz, W., Darios und die Perser, I, 1976, p. 106.).-. همه مـردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بـابـل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوك دلهای پاك مردم بابل را متوجه منكرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم(پذیرش كورش توسط مردم، در «كورشنامه/ سیروپدی» (Curou Paideia) نوشته گزنفون نیز تأیید شده است. گزنفون اظهار میدارد كه مردمان همه كشورها با رضایت خودشان پادشاهی و اقتدار كورش را پذیرفته بودند (سیروپدی، كتاب یكم)- ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.-. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تكان داد ... من برای صلح كوشیدم. نَـبونید، مردم درمانده بابل را به بردگی كشیده بود، كاری كه در خور شأن آنان نبود.-. من بردهداری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم كه هیچكس اهالی شهر را از هستی ساقط نكند. مردوك از كردار نیك من خشنود شد.-. او بر من، كورش، كه ستایشگر او هستم، بر پسر من «كمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من،-. بركت و مهربانیاش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوك همه شاهانی كه بر اورنگ پادشاهی نشستهاند-. و همه پادشاهان سرزمینهای جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه مردم سرزمینهای دوردست، همه پادشاهان «آموری» ‹اَ- مور- ری- ای›، همه چادرنشینان،-. مـرا خـراج گذاردند و در بـابـل بر من بـوسـه زدنـد. از ... تا «آشـــور» ‹اَش- شور› و «شوش» ‹شو- شَن›.-. من شهرهای «آگادِه» ‹اَ- گـَ- دِه›، «اِشنونا» ‹اِش- نو- نَك›، «زَمبان» ‹زَ- اَم- بـَ- اَن›، «مِتورنو» ‹مـِ- تور- نو›، «دیر» ‹دِ- ایر›، سرزمین «گوتیان» و شهرهای كهن آنسوی «دجله» ‹ای- دیك- لَت› كه ویران شده بود را از نو ساختم.-. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی كه بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی كه پراكنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم. خانههای ویران آنان را آباد كردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم(با اینكه هیچ دلیل قاطعی در زرتشتی بودنِ كورش بزرگ در دست نیست؛ اما او همچون زرتشت به این باور كهن ایرانی پایبند بوده است كه هر كس در پرستش خدای خود و انتخاب دین خود آزاد است. افسوس كه موبدان زرتشتی عصر ساسانی با سختگیری و خشونتهای بیشمار و اعمال سلیقههای شخصی در تحریف آیین زرتشت، به این دستاورد با ارزش فرهنگ ایرانی آسیب زدن).-. همچنین پیكره خدایان سومر و اَكَّـد را كه نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوك به شادی و خرمی،-. به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم، بشود كه دلها شاد گردد. بشود، خدایانی كه آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم،(گشایش و بازسازی نیایشگاهها به فرمان كورش، دستكم در یك متن دیگر شناخته شده است. بر این لوح چهار سطری كه از «اَرَخ» در میاندورود كشف شده، آمده است: “منم كورش، پسر كمبوجیه، شاه توانمند، آنكه «اِسَـگیلَـه» و «اِزیـدَه» را بازساخت.” برای آگاهی بیشتر نگاه كنید به صفحه 156 مقاله W. Eilers در كتابشناسی)- هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود كه سخنان پر بركت و نیكخواهانه برایم بیابند. بشود كه آنان به خدای من مَردوك بگویند: ‘‘به كورش شاه، پادشاهی كه ترا گرامی میدارد و پسرش كمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’(در باورهای ایرانی، «سرای سپند» یا «اَنَـغْـرَه رَئُـچَـنْـگْـه» (اَنَـغران/ اَنارام) به معنای «روشنایی بیپایان و جایگاه خدای بزرگ یا اهورامزدا و بهشت برین است) -. بیگمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعهای آرام فراهم ساختم. (صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا كردم)-.غاز، دو اردك، ده كبوتر. برای غازها، اردكها و كبوتران..- باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور- اِنـلیل» ‹ایم- گور- اِن- لیل› ....
برای رفتن به این مکان بسیار زیبا در مسیر اصفهان به شهر شیراز و یا بالعکس در منطقه ای به نام دشت مرغاب و یک کیلومتری مجموعه کاخ های پاسارگاد به مقبره ای باشکوه و باعظمت در عین حال ساده و بی پیرایش میرسیم که درمیان دشتی صاف، دشت مرغاب قد برافراشته و نمایان است و آنجا آرامگاه کسی نیست چون کورش کبیر که او را ذوالقرنین نیز نامیده و بعضی معتقدند "علامه طباطبایی" در قران نیز اشاراتی به این بزرگ مرد دارد.