غزل دویست وهفتم حافظ
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد
عشق میگفت به شرح آن چه بر او مشکل بود
آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم
خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق
مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود
راستی خاتم فیروزه بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود
فال حافظ
شما باید سعی کنید درهمه حال از راهنمایی های پدرو مادر و استادان بهره بگیرید، زیرا انسان هر چه را بداند باز نادان است و از طرفی انسان از آینده خبر ندارد جنابعالی گذشته ای عالی داشته اید ولی افسوس گذشته فایده ای ندارد بهتر است خود را برای آینده درخشان تر آماده سازید چون شاهین خوشبختی در حال پرواز به سوی خانه شماست قدری سرعت عمل اراده وتلاش لازم دارد
راهی برای تو گذاشته بودند که به سلامتی از آن گذر کرده و در ایام جوانی و خوشی غافل نباش که خوشی زودگذر هست و بادهای نفاق به سویت می وزند، پس آماده باش تا در آن زمان راه و چاره را پیدا کرده و در ضمن به فکر باش تا یاری پیدا کرده که همیشه تکیه گاه تو بوده
این کار انجام میگیرد چیزی می خواهید بدون اینکه مقدماتش را فراهم ساخته پس ضروریست که عوامل این نیت رافراهم کزده و بیمار نیاز به مراقبت شدیدتر داشته و از مسافر خبرهای خوش خواهد رسید اوضاع بر وفق مراد شما خواهد شد پس نگران نباشید به کی از مشاهدمتبرکه رفته و نذر خود را ادا نمایید موفقیت همگام شما می گردد
معانی ابیات غزل207حافظ
بیت اول: یادش بخیر روز گاری که منزل من سر کوی تو بود و دیدگان من از غبار توتیای خاک را در تو کسب روشنایی می کرد
بیت دوم:درست همانند سوسن که در اثر همنشینی بی پیرایه ، باز گو کننده مکنونات قلبی گل سرخ بود ، هر چه در دل تومی گذشت بر زبان من جاری شد
بیت سوم:آنگاه دل از مرشد عقل نکته هایی را باز گو می کرد ، هر چه را که برای دل ، فهمش دشوار بود ، عشق مشروحاً بیان کرده
بیت چهارم: ای داد از این همه ستم و تجاوزی که در این دامگاه جهان وجود دارد ودریغ از آن همه محبت ودلسوزی که در محفل دوستانه در آن زمان بر قرار بود .
بیت پنجم: همیشه آرزوی قلبی من این بود که هیچ زمان بی دوست به سر نبرم اما چه می توان کرد که کوشش من ودل در این راه به جایی نرسید.
بیت ششم:شب پیش به یاد دوستان هم پیاله به میکده رفتم و در آنجا خم شراب را دیدم که او هم از غصه خلوتی میکده خون در دل و گِل بر سر داشت
بیت هفتم: بسیار به جست جوپرداختم تا سبب درد دوری وفراق را دریابم عقل صاحب رأی هم در حل این مسئله نادان وناآگاه بود.
بیت هشتم: به راستی که انگشتری که برآن نگین فیروزه بواسحاقی می درخشید با فروغی نیکو خوش جلوه گری کرد اما دوره زود گذر و پر شتابی داشت .
بیت نهم: حافظ! دیدی که آن کبک خرامانی که از گرفتاری در چنگال سرنوشت شاهین مرگ غافل بود، چگونه قهقه خنده سر می دارد ؟
شرح ابیات غزل207 این گونه بوده که:
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان و بحر غزل:رمل مثمن مخبون اصلم مسبغ
معانی کلمات غزل 207حافظ:
راست: درست ، فی الحقیقه ، بدون شبه. صحبت پاک: پاکی مصاحبت، معاشرت سالم ، همنشینی بی آلایش .
یاد باد آنکه: یادش بخیرآنزمان که ….
سوسن و گل: گل سوسن و گل سرخ . نقل معانی : باز گویی و شرح معنا دادن .
عشق می گفت به شرح : عشق شرح آن را به طور واضح بیان می کرد.
تطاول: تعدّی ، تجاوز ، حریفان : هم پیاله ها و هم قطاران .
سر در گل بود: سرش با خشت و گل پوشیده ومسدود بود ، بگشتم: جست و جو کردم ، مفتی : فتوا دهنده